کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
سخن روز

بربریتی که با تجاوز به لهستان جهان را فرا گرفت

هشتاد سال پیش در اول سپتامبر 1939، برابر با دهم شهریور ارتش آلمان نازی به لهستان حمله کرد.این تهاجم برق آسا عظیمترین مناقشه نظامی در ناریخ را بوجود آورد. بخش بزرگی از جهان و تقریبا تمام دولتهای قدرتمند قرن گذشته درگیر این جنگ وحشیانه شدند.قربانیان این جنگ بین شصت تا هشتاد میلیون نفر حدس زده میشوند. در روزهای هشتم و نهم ماه مه 1945 با تسلیم ارتش آلمان جنگ در اروپا و سپس باپرتاب بمب اتمی در هیروشیما وناکازاکی توسط آمریکا در ژاپن، جنگ در شرق دور نیز پایان یافت. ارتش آلمان در اولین تهاجم خود هر گونه مقاومت در لهستان را درهم شکست. در فاصله کوتاهی هواپیماهای جنگی آلمان تمام مؤسسات نظامی و غیر نظامی در ورشو پایتخت و حومه را باخاک یکسان کردند.با اشغال لهستان جوخه های مرگ برای نابودی یهودیان به کار انداخته شدند.

اگر امپراطوری آلمان در سال 1914 به بهانه قتل ولیعهد اطریش اروپا را به به میدان جنگ وحشیانه کشید این بار تنها یک تبلیفات تحریک آمیز دروغین، از جانب خود دولت فاشیستی آلمان بایدزمینه تهاجم را فراهم میساخت. اگر در 1914 یک اقبال نسبتا عمومی در آلمان برای آغاز جنگ وجود داشت، اکنون در سال 1939 و با وجود تثبیت نازیسم در آلمان چنین اقبالی دیده نمیشد. از انرو باید استقبال از جنگ گام به گام ولی باسرعت در جامعه جا باز میکرد.

واقعیت این است که با پایان جنگ جهانی اول، رؤیای امپریالیستهای آلمانی جهت تقسیم جهان و کسب هژمونی با شکست روبرو شده بود. دولتهای پیروز جنگ اول نه تنها محدودیتهای زیادی در زمینه های سیاسی و اقتصادی در قرارداد “ورسای” گنجاندند بلکه فراتر از آن بخش هائی از سرزمین های تحت حاکمیت پادشاهی آلمان از دستش خارج کردند. تمام کوشش دولتهای بعد از جنگ آلمان، صرف این گردید که اثرات این شکست راجبران کرده وشرایط فبل از جنگ را احیاء کنند. برتولت برشت وجدان بیدار کمونیسم در آلمان همان زمان نوشت “مرزهائی که توسط کالاها تصرف ناشدنی به نظر میرسند ، اکنون توسط تانکها گشوده میشوند” .

سوسیال دموکراسی آلمان همانهائی که به همه سنتهای انقلابی حزب مارکس وانگلس و سپس ببل، لیبکنشت و روزا لوگزامبورگ خیانت کرده بودند، در آغاز جنگ به دفاع از به اصطلاح “مام میهن” برخاستادند و به بودجه جنگی رأی دادند. وزیر مسئول مناطق اشغال شده و عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان در بیست و چهارم ژوئن  1930 میگوید: ” هدف وزارت خارجه آلمان در حوزه های نظامی واقتصادی این است که آلمان به  و ضعیت عادی یعنی یک قدرت بزرگ اروپائی باز گردد “. شناسائی جمهوری لهستان که در سال 1918 تأسیس یافته بود ، یکی از بندهای قرارداد “ورسای” بود که به معنای محدود شدن نفوذ سیاسی واقتصادی آلمان در شرق بود. در نوزدهم سپتامبر 1922 فرمانده ارتش آلمان در یادداشتی متذکر شد که: ” وجود لهستان غیر قابل تحمل وبیگانه با شرایط زندگی آلمان است ، باید از بین برود واز بین هم خواهد رفت “. با قرار گرفتن هیتلر در رأس دولت در سال 1933 آن گروههائی به قدرت رسیدند که از همان سالهای اول دهه بیست خواهان پاره کردن زنجیرهای قرارداد “ورسای” بودند. هیتلر در کتاب ” نبرد من ” که در سال 1925 منشر شد ، از ” سرزمین های جدیدی ” صحبت میکند که شامل بخشهائی از روسیه و همسایگان آن یعنی کشورهای بالتیک است. هیتلر در همان ماههای اول خزیدن به قدرت برنامه خود را در همآهنگی کامل با فرماندهی ارتش آلمان اعلام میکند. در این برنامه طرح ارتقاء قدرت نظامی آلمان  مکان ویژه ای می یابد. ازنظر او این ارتقاء باید باشتاب بیشتری به جلو رفته و ” تصرف سرزمین های جدیدی در شرق ” را در دستور کار خود قرار دهد. در همان سال آلمان خروج خود از قرارداد کاهش تسلیحات و از ” جامعه ملل ” که بعدها به سازمان ملل تغییر یافت ، اعلام نمود. دولت آلمان به دنبال قراردادهای دو جانبه ای بود تا از این طریق جبهه متحد علیه خود را از هم بپاشد. امضاء قرارداد دوستی وعدم تجاوز با لهستان درخدمت آماده سازی و ایجاد یک جبهه متحد بر علیه اتحاد شوروی از آن جمله بود. دولت لهستان این قرارداد رابه مثابه ایجاد نوعی توازن و امنیت برای خود محسوب میکرد در حالیکه برای آلمان مسئله ، ایجاد بستری جهت زیر پا گذاشتن قرارداد “ورسای” بود. اقدام به سرباز گیری و حمله به مناطق غیرنظامی بین آلمان وفرانسه و سپس الحاق اطریش و بالاخره اقدام مشترک آلمان ولهستان در تصرف بخشهائی از چک و سلاواکی  مؤ لفه های از سیاستهای دولت هیتلر بودند. برای استراتژیسین های ماشین جنگی آلمان ، لهستان به مثابه دست نشانده آلمان قربانی بی زبان سیاست این تجاوز گری بود. تبلیغات ضد کمونیستی و یهودی ستیزی به مثابه خوراک ایدئولوژیک این تجاوزگری به کار گرفته شدند. گورینگ نفر دوم در دستگاه اداری نازیها در اوت 1938 در ملاقات با سفیر لهستان میگوید: ” بعد از حل مسئله چک وسلاواکی اکنون ” مشکل روسیه ” به وسط میدان آمده است” . از نظر گورینگ آلمان در جنگ مشترک علیه روسیه ، کمونیستها رانابود خواهد کرد و لهستان میتواند در بخشهائی از روسیه از جمله در اوکراین منافعی به دست آورد. در سال 1938 دولت آلمان یک طرح هشت ماده ای به دولت لهستان ارائه میدهد که طبق آن از جمله شهر دانسیک به آلمان الحاق شده ،یک خط راه آهن سرتاسری از مرز آلمان تا مرز روسیه کشیده شد. با رد این طرح از جانب دولت لهستان که چیزی جز از دست دادن کامل استقلال نبود، تبلیغات علیه لهستان آغاز شد. با این تبلیغات حمله به لهستان زمینه سازی شد. حمله بدون اعلام جنگ و طبق این سیاست که  این حمله باید ” آنچنان برق آسا باشد که در همان لحظه اول لهستان سقوط کرده و سایر قدرتهای اروپائی قادر به عکس العمل نباشند “. بدین ترتیب در اول سپتامبر 1939 ناقوس وحشیانه ترین جنگ جهانی نواخته شد که در آن بیش از شصت کشور درگیر شدند.

ظهور فاشیسم وجنگ جهانی دوم بدون تردیدیکی از تاریکترین سالهای تاریخ بشریت است تراژدی عظیم اما اینجاست که بعد از هشت دهه اکنون یکبار دیگر  پرچم فاشیسم در قامت نیروهای جدید نژاد پرست بر افراشته شده است. فارغ از اینکه خود را با نازیها هم هویت بدانند یانه ، در واقع فاصله چندانی با فاشیسم  ندارند. مهم نیست که این پرچم در کجا وبه دست چه کسی برافراخته میشود. ترامپ در آمریکا باشد یا داعش در خاورمیانه، جوخه های مرگ جمهوری اسلامی باشند یا پاک سازی قومی در ترکیه و فلسطین ، حزب آلترناتیو در آلمان باشد و یا حزب ” جبهه ملی” در فرانسه. همه اینها یک نقطه مشترک دارند و آن بربریتی است که علیه بشریت مترقی به پیش میبرند.