کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

جنبشِ کارگری و سازمان کمونیستی (پیشرو)

شباهنگ راد

در مبحث جایگاهِ طبقۀ کارگر و ارتباط آن با کمونیست‏ ها و روشنفکران نوشته های بسیار فراوانی است. اهمیت این‏ موضوع از این لحاظ مدنظر است که بدون بازشناسیِ مقام و رتبۀ هر یک از آنان، سمت و سو، و مسئلۀ انقلاب را با مشکلات جدی رودررو خواهد ساخت. منظور از اینکه بی توجهی به نقشِ عنصر ذهنی در هدایتِ جنبش های اعتراضی علیۀ طبقۀ سرمایه داری و نیز فهم نادُرست از تحرکات خودبخودی و اقتصادی طبقۀ کارگر، جز ابهام گوئی و پُرچانگی سیاسی نیست.

در هر صورت در کشفِ موقعیتِ جنبش طبقۀ کارگر از یک طرف و سازمان مرتبط با آن از طرف دیگر، پُرسش های متفاوتی مبنی بر اینکه، چرا کارگران علیرغم اعتراضات، اعتصابات و درگیری های خیابانیِ گُسترده علیۀ کارخانه داران، کارفرمایان، دولت و دیگر دم و دستگاه های وابستۀ شان، از کسب مطالبات شان باز مانده اند؟ به چه دلیل نتوانسته اند نظام های سرمایه داری و از جمله نظام وابستۀ جمهوری اسلامی را از تعرض به خویش باز دارند و پرچمِ سازمانِ متناسب با منافع خود را در میادین تولیدی برافزازند؟ مهمتر اینکه، آیا طبقۀ کارگر بدون ارتباط تنگاتنگ و هدایتِ نمایندگانِ سیاسی – فکری (پیشرو)، قادر به انجام انقلاب کارگری و توده ای است؟ و خلاصه اتصالِ این دو یعنی کارگران و سازمان کمونیستی را چگونه می توان از منظر مارکسیست – لنینیست ها توضیح داد؟

قبل از ورودِ اجمالی به مسائل فوق، تکرار و طرح این مسئله بی ربط نیست که جدا از برداشت ها و ابهامات متفاوت میانِ تشکلات، تجمعاتِ کمونیستیِ غیر حرفه ای، و خصوصاً عناصر به اصطلاح پرچمدار و ملبس به جنبش های کارگری، طبقۀ کارگر از زوایای گوناگون در موقعیتِ بس دشواری قرار گرفته است. از یک جهت نظام های سرمایه داری علیرغم تفاوت‏های چند و صوری، منسجم تر بر تعرضات، بر استثمار، بر بی حقوقی و بر بی عدالتی ها افزوده اند و روز به روز دارند حلقۀ زندگی میلیون ها انسان را تنگ و تنگ تر می کنند و از جهت دیگر، کارگران به سهم خود و آن‏هم بگونۀ ناهماهنگ و همبستگی های طبقاتی، و بخصوص بدون پشتوانه های عملی، استثمارگران و دولت های سرمایه داری را به مصاف می طلبند. در یک کلام پیشرویی افسار گُسیختۀ حکومت مداران و بموازات آن نافرجامی اعتراضات و اعتصابات کارگری را می شود در جهانِ زیر سلطۀ سرمایه داران، بطور روشن و آشکار دید؛ جهانی که دارد تجلی خود را در نبردِ دو طبقۀ میرنده و بالنده به نمایش می گذارد.

پیداست که دردِ کارگرانِ سرتاسر جهان مشابه و غارت‏گران رمقی برای آنان باقی نگذاشته اند. بیکارسازی، قطع وسایل ایمنی، افزایش ساعات کاری، لغو قراردادهای رسمی و عدم پرداختِ حقوق های کارگران، به سیاستِ روزمره و به روالِ عادی کارخانه داران و صاحبان تولیدی تبدیل شده است. همه جا کارگران را برای تهیۀ نان در مضیقه قرار داده اند و امنیت شغلی و کار در ازای مزد، بی اعتبار شده است. متأسفانه کسی به فکر کارگران نیست و  سرمایه داران هم به دلیلِ غیبتِ سازمان های مدافع کارگری، بر گُستاخی شان افزوده اند و دارند با تمام قوا و بهمراهِ دم و دستگاه های تبلیغاتی شان، اعتراضات کارگری و توده ای را سرکوب و از طرح مطالبات شان پس می زنند.

البته این‏ها از جمله شاخصه های جوامع نابرابر و ناعادلانه است. تعرض بیرحمانه، دستگیری، شکنجه و نظایر آن‏ها، نماد و ماهیت طبقۀ حاکمه در برابرِ بدیهی ترین حقوق انسانی، پیگیری و پایداری طبقۀ کارگر است. به این سبب که زیرساختِ طبقۀ سرمایه داری با سیاست های تعرضی و با استثمار بیحد و حصر کارگران و زحمت‏کشان استوار است. به هر رو نظام های سرمایه داری در پیش اند و در مقابل طبقۀ کارگر هم در ابعادی وسیع، در میدان حاضر و طالبِ مطالبات پایمال شده اش می باشد. مبارزۀ بی وقفه علیه اخراج سازی، تلاش برای رفع قوانین ضد کارگری و پیگیری برای حقوق های عقب افتاده و غیره از جمله مسائلی است که جهان و مناسبات سرمایه داری را احاطه کرده است.

به سُخن دیگر نقصان ها فراوان اند و بموازات آن کتمانی در کیفیتِ اعتراضاتِ بخش های متفاوتِ کارگری نیست. به طور قطع تفاوت و کیفیتِ بس عظیمی بین جنبش کارگری با دیگر جنبش های اعتراضی است. در ادامه خلط مبحث نیست که اینگونه گفته شود، طبقۀ کارگر بدون آگاهی طبقاتی و بویژه بدون هدایتِ سازمان کمونیستی، قادر به تغییر و جابجایی مناسبات حاکم بر جامعه است. به این علت که مبارزه برای افزایش و طلب دست‏مزدهای معوقه، وسایل ایمنی و نظایر آن‏ها، در حوزۀ مبارزات صنفی – اقتصادی به حساب آمده و بدون کمترین ابهامی، برابر با آگاهی و معرفت کمونیستی برای تغییر سیستم و مناسبات امپریالیستی نیست؛ برابر با توانمندی در ارائۀ نقشه راه های برون رفت از ایدئولوژی سرمایه داری و جایگزینی ایدئولوژی مارکسیست – لنینیستی نیست. چرا که انجامِ این دست وظایف، از آنِ نیروهای متعلق به طبقۀ کارگر و کمونیست هاست؛ نیروها و کمونیست هایی که شوربختانه سال های مدیدی است از تماس و از ارتباط با کارگران باز مانده اند و باعث گردیده است تا نظام های حاکم را در موقعیت “برتر”ی قرار دهند. این سیما و موقعیتِ حقیقی سه سوی قضیه – یعنی حاکمیت، کارگران و نیروهای کمویستی – است و بطور یقین پیشرفتِ و اثربخشی اعتراضاتِ کارگری، ربط مستقیمی با فعالیت های مدافعین طبقۀ کارگر و نهادهای وابسته بدانان دارد. به این دلیل که نظام های حاکم، سازمان و نهادهای مختص با منفعت خود را در برابر جنبش های اعتراضی و بویژه جنبشِ کارگری علم کرده اند و طبقۀ متضاد با آن هم، نیازمندِ سازمانِ برارزنده با قاعده بندی های حاکم بر جامعه است. یک مثال اش این است که نمی توان در برابر سیاست و قانونِ نظام های وابسته ای هم‏چون نظام جمهوری اسلامی که با سرکوبِ عریان و با تعرض به پایین ترین معیشت کارگران نوشته شده است، مطالبات کارگری را از طرقِ نهادها و یا ارگان هایِ بدون پشتوانه های عملی کارگری – یعنی بدونِ سازمانِ مسلح و کار بست عالیترین شکل از مبارزه – پی گرفت.

پی بُردن این مساله، چندانِ هم مشکل نیست. مرور کوتاه به بیلانِ بیش از چهار دهۀ حاکمان ایران، نمودار این واقعیات است که چگونه سردمداران نظام جمهوری اسلامی – بدلیل اقتصادِ تک محصولی جامعه -، راهِ هرگونه تشکلات، نهادها و تجمعات مستقلِ کارگری را بسته اند و در عوض نهادها و ارگان‏های وابسته بخود را در میادین تولیدی به کارگران تحمیل کرده اند؛ نهادهایی که کار و بارشان شناسائی کارگرانِ آگاه و معترض، دستگیری و تخطئۀ هرگونه خواست های بحق آنان است. پس در چنین مناسباتی طرحِ نهادهای سازمانی – کارگری ای هم‏چون “اتحادیه”، “مجامع کارگری”، “سندیکا”، “شورا” و یا “هسته های مسلح کارگری” و امثالهم، انحرافی و بخصوص برابر با درجا زدن در مبارزۀ اکونومیستی است. محرز شده است که نه تنها این قسم مدل های کارگری، هم‏طراز و در حقیقت جوابگوی نظامِ مسلحِ حاکم بر جامعۀ ایران نیست بلکه از جمله نمونه های سازمانیِ کارگری ای است که امتحان خود را پس داده اند و نیز دریافته شده است که در خدمت به پیشرفتِ اعتراضات و تحقق خواسته های جنبش های کارگری نیست.

نظامِ حاکم بر ایران با سلاح های متفاوت در میدان است و کمترین سازگاری ای با پایه ای ترین و مسالمت آمیزترین مطالبات کارگری ندارد. نیازِ آنچنانی ای به طرحِ نمونه ها نیست. اعمال و تحرکات ضد انقلابیِ روزمرۀ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در برابر خواست ها و مطالباتِ بدیهی میلیون ها کارگر، زحمت‏کش، جوانان، کودکان کار، دست فروش ها و قربانیان نظام امپریالیستی بسیار شفاف تر از آن است که بشود در وصفِ بی اهمیتی و یا در به تأخر انداختن عالیترین شکل از مبارزه [یعنی مبارزۀ مسلحانه]، حرفی بمیان آورد. با این اوصاف طرح و بازگوئی نهادهای کارگریِ بدون پشتوانه های عملی، آب در هاون کوبیدن، و نیز فرسوده کردن بیش از پیش جنبش کارگری است. چرایی آن در وحلۀ نخست به ساختار اقتصادی – سیاسی و در ثانی به فقدانِ نیروی کمونیستی تحول گرا در صحنِ جامعه بر می گردد. پُر واضح است که ورود به موارد فوق، (یعنی ایجاد و تشکیل ارگان‏ها و نهادهای مستقلِ کارگری)، نیازمندِ توجۀ لازمه به پیش شرط و موقعیتِ سیاسی – اقتصادی جامعه است؛ نیازمندِ برسمیت شناختن حقوق کارگران، از جمله حق اعتراضات و اعتصابات است؛ نیازمندِ محترم شمردن و باورِ عملی به انتخاب نمایندگان کارگری از جانبِ کارگران است. به این ترتیب، افراط در نظر نیست که جنبش های خودبخودی و آن‏هم به هر میزان اعتراض، اعتصاب و آگاهی، قادر به پس زدن سیاست های ضد کارگری نیستند. تاریخ جنبش های اعتراضی کارگری هم گواهِ این موضوع است که بدون حضورِ عملی و وصل حلقه های فکری (پیشروان کمونیست) با طبقۀ کارگر، نمی توان دولت و جامعۀ سرمایه داری را تعویض کرد. در این میان هر گونه کاهش و یا بی ارزش جلوه دادن نقشِ عنصر و یا سازمانِ حاملِ آگاهی طبقاتی، اعتقاد به مبارزۀ اکونومیستی و نیز انکارِ آرمانِ مارکسیست – لنینیستی است.

خلاصه جنبش های کارگریِ جهان و بویژه جنبشِ کارگری ایران، در دایرۀ بی ثباتیِ نظری و هم‏چنین در دایرۀ بی ارتباطی با دیگر بخش های اعتراضیِ کارگری گیر کرده است. متأسفانه میدانِ سیاسی ایران بمانند دیگر جوامع سرمایه داری، خالی از سازمانِ سیاسیِ سالم و کمونیستی است. این شکاف و نقصان، بسیار طولانی شده است و دشواریِ بیش از پیش کار، در آن است که پنداشته شود، جنبش کارگری با تداومِ اعتراضات صنفی، قادر به دستیابی به حقوق پایمال شده اش می باشد. موضوعی ناممکن و دشوارتر اینکه باعث خواهد شد تا انرژیِ طبقۀ کارگر را بیش از پیش به هرز بُرد. پس هرگونه نادیده گیری و نیز تبدیل سازمانِ کمونیستی به ارابۀ جنبش های خودبخودی کارگری، برابر با افزودن بر معضلات و مشکلات اقتصادی – سیاسی طبقۀ کارگر است. تدقیق شعارهای سازمانیِ طبقۀ کارگر، ارائۀ برنامه های هدفمند و تمام کننده، توضیحِ پیچیدگی سیاست های امپریالیستی، اتصالِ بخش های متفاوت تولیدی و بویژه تربیتِ سیاسیِ جامعۀ اعتراضی، از جمله وظایفِ کمونیست ها (منظور نمایندگان سیاسی – فکری طبقۀ کارگر) به حساب – آمده و – می آید. در ادامه خطای بسیار فاحشی است که تغییر جامعه را از طبقۀ کارگر طلب نمود. نمونه ای در تاریخِ مبارزاتی کارگری موجود نیست و بدنبال هیچ جنبشی را نمی توان سراغ داشت که در اثر فقدانِ سازمان کمونیستی، به حقوقِ و به مطالبات پایمال شدۀ اش دست یافته باشد. کج اندیشی که متأسفانه به “عبادت” بعضاً مدعیان برقراری جامعۀ کمونیستی تبدیل شده است.

12 دسامبر 2020

22 آذر 1399