کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

ثبتِ جنایتی دیگر در پروندۀ سران حکومت ایران

شباهنگ راد

عمقِ فاجعه و اعمال ضد انسانیِ نظام‏های سرمایه‏داری، علیۀ کارگران، زحمت‏کشان و دردمندان بسیار دردناک و روبه بالاست. متعاقباً فرهنگِ تحقیر و برتری طلبی، رنگ و نژاد و پوست به رویۀ پایه‏ای حاکمانِ جهان تبدیل گشته است؛ فرهنگی که انسان را نه بعنوانِ سازندۀ جوامع بشری، بلکه بعنوان ابزار و آلاتِ سودده، و یا نژاد و “ملیت برتر” توضیح می‏دهد.

در هر صورت میلیون‏ها انسان از چند سو مورد تعرض، توهین، تحقیر و سرکوبِ دولت‏های خودی و دیگر دولت‏های سرمایه‏داری قرار گرفته‏اند. یعنی این‏که ایجاد ناامنیِ هر چه بیش‏ترِ محرومان همه‏گیر، سرزمین، مرز و رنگ و پوست نمی‏شناسد؛ یعنی این‏که روزانه هزاران تودۀ محروم در اثر سیاست‏های نظام‏های سرکوب‏گر دارند مورد توهین و تحقیر قرار می‏گیرند و زندگی‏شان به هرز می‏رود. بی‏تردید یکی از این‏دست نظام‏ها را می‏شود از نظامِ جمهوری اسلامی نام بُرد؛ نظامی که تابحال در چهارچوب سیاست‏های امپریالیستی سنگ تمام گذاشته و مولّد و مروج افغان ستیزی و دیگر فجایع غیر انسانی در حق آنان است.

چند روز قبل خبرِ تکاندهنده‏ای به سر تیتر روزنامه‏ها و بنگاه‏های تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گشته است مبنی بر این‏که مرزبانان نظام، بیش از پنجاه تن از تودۀ محروم افغانستانی را که برای کسب و کار و درآمد ناچیز قصد ورود به خاک ایران را داشتند دستگیر، شکنجه و سر آخر آنانرا لخت و به رودخانۀ «هریرود» انداخته‏اند که متأسفانه نزدیک به سی تن جان خود را از دست داده‏اند. براستی جنایتی که یادآور اعمال ضد انسانی دولت یونان، نسبت به پناهندگان – در چند وقت قبل – است.

سئوال این است‏که توده‏های دردمند و محروم افغان به کدامین “جرم” و “گناه”، مستحق چنین “حکم” و سرنوشت دردناک‏اند؟ این پُرسش مطرح است‏که چرا میلیون‏ها انسان مجبور به ترک جامعۀ خودی و پشت سر گذاشتن فرهنگ و زبان مشترک، ترکِ خانواده و روابطِ محلی‏اند؟ مهم‏تر از همۀ این‏ها دلیلِ حملِ این همه توهین و تحقیر، مصیبت‏ها و رودررو شدن با خطرات و مرگ در چیست؟    

دو پاسُخ کوتاه، تاحدودی می‏تواند جواب‏گوی خانه خراب‏کنی توده‏های محروم افغان باشد؛ اوّل این‏که ترک از خانه و کاشانه و آن‏هم بر خلاف یاوه‏گوئی‏های سران حکومت‏های امپریالیستی، نه برای زندگی تجملی، بلکه در تهیۀ نیازهای ابتدائی‏ای هم‏چون نان و آب و آن‏هم در ازای کارِ مشقت‏بار و طاقت‏فرسا است؛ دوّم این‏که قدرت‏مداران بین‏المللی به یاری و با هم‏کاری دولت‏های خودی و منطقه‏ای، جنگ‏های ارتجاعی و مخربی را به محروم‏ترین اقشار جامعه تحمیل کرده‏اند که روزانه دارد جان هزاران نفر را در سینۀشان حبس می‏کند.

خلاصه دلیلِ کوچ از جامعۀ خودی، مربوط به فقدان کار و ناتوانی در تهیۀ نیازهای بدیهی و نیز در مخالفت به اشغال افغانستان توسط جنگ‏طلبان و تبدیل آن به میدانِ رقابت‏های امپریالیستی، بر سر سهم‏بری بیش از پیشِ ثروت‏های جامعه است. این تصویر گویا و نگاهِ میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، جوان و کودک در کشورهای جنگ‏زده‏ای هم‏چون افغانستان است. جانیان بشریت به همراهی دولت‏ها و دیگر دار و دسته‏های مسلح و ارتجاعی‏شان، جنگ‏های ناخواسته‏ای را به مردم تحمیل و سرزمین‏های‏شانرا اشغال کرده‏اند، تا سیاست‏های سودجویانۀشانرا پی گیرند. دهه‏هاست که شعله‏ورتر کردن جنگ‏های ارتجاعی و گوشت دم توپ قرار دادن بی‏دفاع‏ترین انسان‏ها، به متدِ کاری دولت‏های امپریالیستی تبدیل گشته و در این جوامع کسی از فردای خود خبری ندارد. درگیری‏های مسلحانه و انفجارات پی‏در‏پی در میادین پُر رفت و  آمد و اماکن عمومی و بموازات آن تخریب زیرساخت‏های جامعه هر روزه شده است. معلوم است‏که چنین وضعیتی مخلِ روند طبیعی زندگی و متعاقباً تشدیدِ ناامنی‏های جانی و مالی برای سازندگان اصلی جامعه است. به دیگر سُخن این‏ها “هدایا”ی سرکوب‏گران به توده‏های محروم افغان و نیز به دیگر کشورهای جنگ‏زده است. البته و ناگفته نماند که ابعاد جنایات و تحرکات ضد انسانی به معیشت و تخریب زندگی توده‏ها از سوی دولت‏مردان، صرفاً به کشورهای جنگ‏زده خلاصه نمی‏شود. سرمایه‏داران در تمامی جوامع، بر میزانِ تعرض به کارگران و زحمت‏کشان افزوده‏اند و هزاران تن را از کار بیکار، و بیش از ده میلیون تودۀ محروم را به سمت زندگی حایشه‏نشنی سوق داده‏اند. تنگ‏دستی در همه‏جا بیداد می‏کند و میلیون‏ها کودک به‏دلیل فقر والدین‏شان دارند بدون غذا به سر کلاس‏ها می‏روند؛ کار برای فارغ‏التحصیلان نیست؛ حقوق کارگران را نمی‏دهند و فراگیری تحصیلات عالیه را برای جوانان ناممکن کرده‏اند و در عوض دولت‏مردان جهان و از جمله دولت‏مردان ایران دارند، ریاکارانه عللِ مصبیت‏ها و بلایای اجتماعی دست‏شانرا به قربانیان جنگ‏های ارتجاعی و صدمه‏دیدگان سیاست‏های امپریالیستی نسبت می‏دهند. وقیحانه سیاست و افکارِ “غیر خودی‏ها”، خارجی و یا افغان ستیزی را در دستور کار خود قرار داداه‏اند تا چهرۀ واقعی خود را بعنوان مسببین اصلی نابسامانی‏ها و ناهنجاری‏های سیاسی – اجتماعی لاپوشانی کنند. بی علت نیست که سازماندهی و یورش‏های پی‏درپی به هزاران انسان رانده شده و صدمه‏دیده، و بموازات آن ایجاد محدودیت‏های شغلی و غیره، به درون‏مایۀ دولت‏مردان جهان تبدیل گشته است.

پُر واضح است‏که مصیبت‏های وارده به کارگران، زحمت‏کشان و نیز وجود نابرابری‏ها در جهانِ سرمایه‏داری و از جمله در جامعۀ ایران، به صدمه‏دیدگان سیاست‏های سرکوب‏گرانۀ امپریالیستی و نیز به توده‏های محروم و ستم‏دیدۀ افغان بر نمی‏گردد. این نظام‏های سرمایه‏داری و نظامِ وابستۀ جمهوری اسلامی‏ست که مسببِ فقر، بی‏مسکنی، ناامنی‏های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در درون جامعۀ ایران است. التهاب سیاسی و فاصله‏های طبقاتی به‏دلیل زیاده‏خواهی‏های سران حکومت به بالاترین حد ممکنه رسیده است و نظام‏های سرمایه‏داری با قبضۀ اهرم‏های حکومتی و با لشکرکشی به کشورهایی هم‏چون افغانستان، زندگی را به روی سازندگان اصلی آن تنگ کرده‏اند. معلوم است‏که چنین اوضاعی خواست مردم نیست؛ معلوم است‏که مردم خواهان زندگی درخور شایسته و بخصوص مخالفِ ترک جامعۀ خودی، هرج‏و‏مرج و خون و خون‏ریزی‏اند؛ پس جنگ جاری در افغانستان، جنگِ مرتجعین و جنگ سرمایه‏داران است و ربطی به جنگِ کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های محرومِ این کشور ندارد. به این علت که تفاوت اساسی‏ای بین دو سوی قضیه، یعنی قربانیان سیاست‏های سرکوب‏گرانه و جنگ‏های امپریالیستی، با راه‏اندازان و بانیان آن وجود دارد. یکی خواهانِ کسب و کار، آزادیِ پوشش و زندگی بدون دغدغه و فارغ از جنگ‏های ارتجاعی و مخرب و نیز همزیستی با دیگر کارگران و زحمت‏کشان است و دیگری عاملِ بدبختی، بی‏مسکنی، آوارگی و تفرقه بین آنان است؛ سیاستی که همۀ حکومت‏مداران و از جمله سران حکومتِ ایران مدافع آنند. براستی این‏ها آرزوهای مردم و توده‏های ستم‏دیدۀ ایران و افغان نیست؛ این‏ها سیاست و جنگِ تحمیلیِ یک درصدی جامعه به نود و نه درصدی است. جنگِ اعمال قدرت منطقه‏ای، جهانی و نیز چپاولِ بیش از پیش ثروت‏های جامعه است. جانیان و بانیان جنگ از یک‏طرف با گُسیل نیرو و با توپ و تانک و با سلاح‏های کُشنده، سرزمین افغانستان را اشغال و زندگی و خانه‏های مردم را به ویرانه تبدیل کرده‏اند و از طرف‏دیگر، مانع ورودِ – بدون سلاحِ – محرومان و ستم‏دیدگان به جوامع “خودی”‏اند. عللِ وضعیت کنونی، یعنی بیکاری فزاینده و نداری مردم، و هم‏چنین فقدانِ سر پناه و غیره در کشورهایی هم‏چون ایران را نمی‏توان – و در حقیقت نمی‏شود -، به رانده شدگان جنگ‏های امپریالیستی نسبت داد. بیهوده قدرت‏مداران و زورگویان در تلاش‏اند تا افکارِ راسیستی و یا افغان ستیزی شانرا به رفتار اجتماعی تبدیل کنند؛ معضلی که متأسفانه رگه‏های آن در همه‏جا و تا حدودی در ابران مشهود است و میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، جوان و کودک افغانی در ایران با آن‏ها رودرروند.

به طور نمونه دولت‏مردان ایران، کارگران و زحمت‏کشان افغان را از حقوق شهروندی محروم‏شان کرده‏اند؛ مانع ورود آنان به بعضاً پارک‏های ایران شده‏اند؛ مانع تحصیلِ جوانان و کودکان‏اند؛ اجازۀ انتخاب کاری را آنان سلب کرده‏اند؛ از ایاب و ذهاب به 14 ولایت کشور هم‏چون آذربایجان شرقی، اردبیل، زنجان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، چهارمحال بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، گیلان و مازندران منع‏شان کرده‏اند؛ در بعضاً شهرها آنانرا از شرکت در میادین ورزشی باز داشته‏اتد تا سیاست‏های فریب‏کارانه و جنایت‏بارشانرا پی گیرند؛ سیاست‏ها و اعمالی که برازندۀ نظام‏هایی هم‏چون نظامِ امپریالیستی جمهوری اسلامی‏ست؛ برازندۀ دولت‏مردان و حکومت‏هایی است‏که در مخیلۀ علیل‏شان، چیزی جز انحرافِ اذهان عمومی، چیزی جز تفرقه و راه‏اندازی جنگ‏های خونین و زد‏و‏خُوردهای قومی و قبیله‏ای، مذهبی و نظایر آن‏ها نیست.

این دنیای مطابق با منافع حاکمان وابسته به سرمایه‏های بزرگ بین‏المللی‏ست. حاکمان و وابستگانی که دست در دستِ دیگر دار و دسته‏های ارتجاعی و مسلح، فضای سیاسی و زندگیِ میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش، جوان و کودک افغانی را در جوامع متفاوت و از جملۀ جامعۀ ایران تنگ و ناامن کرده‏اند. پس مسئول اصلی زندگی مشقت‏بارِ میلیون‏ها توده و کودک افغانی، سردمداران رژیم جمهوری اسلامی‏اند. در حایشه و در این چند دهه کاملاً عریان شده است‏که از منظر سران حکومت، تفاوتی بین انسان‏ها و از جمله خلق کُرد، ترکمن، عرب، بلوچ، ایرانی و افغانی و غیره نیست. همه بعنوان سکوی پرشِ سرمایه‏داران، برای انباشت بیش از پیش سود به حساب آمده و همه در زیر ضربِ مستقیم ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم جمهوی اسلامی قرار دارند. براستی تابحال سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در این عرصه‏ها، کم‏ترین کوتاهی‏ای پیرامون چپاولِ و غارت اموال عمومی، محدودیت‏های کاری، پوششی و یا سرکوبِ مطالبات و درخواست‏های سیاسیِ پایه‏ای کارگران، زحمت‏کشان، زنان، جوانان و دیگر توده‏های محروم از خود بخرج نداده‏اند.

سردمدارن رژیم جمهوری اسلامی به‏مدت چهار دهه همراه با سرکوب وحشیانه، خلق ستم‏دیدۀ کُرد را توهین و تحقیر کرده‏اند؛ چهار دهه زنان را مورد هتاکی قرار داده‏اند؛ چهار دهه طناب بردگی و اسارت کارگران را سفت و سفت‏تر کرده‏اند؛ چهار دهه هرگونه مخالفتی را به وحشیانه‏ترین شکل سرکوب کرده‏اند، و دهه‏ها در همراهی با دیگر دولت‏های منطقه و آن‏هم تحت هدایتِ قدرت‏مداران بین‏المللی، جان و زندگی توده‏های محرومِ عراق، سوریه، لبنان، یمن و افغان را تلف کرده‏اند. بنابراین نظام‏های سرمایه‏داری و از زمره نظام جمهوری اسلامی، عاملِ  آوارگی و دربدری توده‏های محروم منطقه و از جمله کارگران و زحمت‏کشان افغان‏اند. در حقیقت نمی‏شود حضور سیاسی – نظامی رژیم جمهوری اسلامی در خاک افغانستان و آن‏هم بعنوان یکی از عواملِ دربدری مردم و محرومان را از قلم انداخت؛ نمی‏شود استفاده از کودکان افغانی و آن‏هم بعنوان سپر سیاست‏های جنگی در سوریه را نادیده گرفت، و یا این‏که نمی‏شود تعیین حوزه‏های کاری طاقت‏فرسایی هم‏چون ساختمانی، آجرپزی، بلوک سازی، حفاری، پل‏سازی، سوزاندن و امحاء زباله، کار در کوره ریخته‌گری و امثالهم را بعنوان امری غیر انسانی و یا ناعادلانه به حساب نیآورد.

خلاصه و بر خلافِ افکار پُوسیده و درماندۀ سران رژیم جمهوری اسلامی، مسبب اصلی بی‏حقوقی و بی‏حرمتی مردم ایران، قربانیان جنگ‏های امپریالیستی و توده‏های محروم افغان نیستند؛ این نظام جمهوری اسلامی است‏که در هم‏سوئی با سیاست‏های امپریالیستی، زندگیِ میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش و جوانان افغان را به تباهی کامل کشانده است؛ این نظام جمهوری اسلامی است‏که عامل بیکاری، بدبختی کارگران، زحمت‏کشان و جوانان ایران و روی آوری آنان به کارتن‏خوابی و گورخوابی است؛ این نظام جمهوری اسلامی و دیگر نظام‏های سرمایه‏داری‏اند که عاملِ آوارگیِ توده‏های ستم‏دیدۀ افغان از سرزمین‏های خودی‏اند. با این اوصاف بانی دربدریِ میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش افغانستانی بر گُردۀ نظام‏های وابسته‏ای هم‏چون نظام جمهوری اسلامی است. تا وقتی‏که نظام‏های سرمایه‏داران و از جمله سردمداران نظام جمهوری اسلامی بر سر کارند، درد و رنج و نابرابری‏های کاری و تحصیلی، توهین و تحقیر و دیگر سخت‏گیری‏ها و محدودیت‏های زندگی و اجتماعی، نه تنها از شانۀ میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، جوان و کودک افغان رخت بر نخواهند بست، بلکه بر بارِ آن‏ها اضافه‏تر خواهد شد. شک و شبهه‏ای نیست که کارگران، زحمت‏کشان و توده‏های محروم ایران کم‏ترین هم‏سوئی و یا سازگاری‏ای با افکارِ افغان ستیزیِ حکومت‏مداران، دولت‏مردان و دیگر دار و دسته‏های جیره خوارشان ندارند. بدین ترتیب با سرنگونی نظام وابستۀ حاکم بر ایران و با برقراری جامعه‏ای عاری از ظلم و ستم و آن‏هم برهبری طبقۀ کارگر و زحمت‏کش است که جوامع متفاوت و از جمله جامعۀ ایران، شاهد این‏دست نابرابری‏های غیر انسانی، توهین و تحقیر کننده نخواهد بُود. در حقیقت همزیستی و حقوقِ برابر و مساوات‏طلبی از زمره سیاست‏های پایه‏ای قربانیان نظام‏های سرمایه‏داری را تشکیل می‏دهد؛ این‏ها رفتار و باورهای صحیح اجتماعی‏ست که در تخالف با افکار گندیدۀ سران حکومت جمهوری اسلامی قرار دارد.

9 مه 2020

20 اردیبهشت 1399