کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
سخن روز

نمایش انتخاباتی زیر سایه ترس از خیزش مردم

هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی مضحکه انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم را از ترس خیزش مردم به انتصاباتی محدود در 28 خرداد تغییر داد. به قول “عبدالرضا مصری”، نایب رییس مجلس و از افراد نزدیک به سپاه، “مشارکت کم و نتیجه مطمئن” به نفع رژیم اسلامی است. بر اساس این رویکرد، شورای نگهبان 7 نفر را به تایید پاسداران و دستگاههای پلیسی رژیم رساند و آنگاه آنرا اعلام کرد. گرچه خامنه ای در یک مورد رد صلاحیت را جفا خواند و خواهان تجدید نظر در آن شد، اما شورای نگهبان، با پشتیبانی فرماندهان سپاه، حکم ولی فقیه را به هیچ گرفت. کل این پروسه تا همین اکنون شکاف میان افرادی از رژیم را که در دنیای واقعی چیزی جز کارگزاران سپاه پاسداران و دستگاههای امنیتی رژیم نبوده اند، بزرگتر کرده است. افشاگریهای روزهای اخیر در مورد سبک کار شورای نگهبان، این تحلیل سیاسی رایج را به یک فاکت و خبر واقعی تبدیل کرد. معلوم شد که “سیاستمداران” جمهوری اسلامی، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا، چیزی جز مهره های شطرنجی که از جانب میدان داران اسلحه بدست و زندانبانان شکنجه گر، به کار گرفته شده اند نیستند. آنها به اِزاء خوش حدمتی خود، سهمی از ثروتهای غارت شده و استثمار کارگران ایران را بدست می آورند، سربزیر و گوش به فرمان هستند و ماموریت دارند که چهره سیاسی و ایدئولوژیک رژیم را بزک کنند. حال در این دوره این صف به هم ریخته، مامور شده اند تا این دوره از “انتخابات” را بدون سرو صدا از سر بگذرانند.

اما برخلاف میل آنها اینبار علاوه بر توده های وسیع مردم ،صف بی سابقه و بزرگی از تحریم کنندگان ناهمگون شکل گرفته اند که گستردگی اپوزیسیون رژیم در میان اقشار مختلف را نشان می دهد. در همان حال در میان مخالفین اصیل جمهوری اسلامی، صف کارگران، بازنشستگان، معلمان، مال باختگان، مادران لاله، خانواده های جانباختگان آبان 98 و دهها هزار جانباخته دهه 60 را می بینیم که با بیانیه های رادیکالشان نشان دادند که جامعه وارد فاز تازه ای از تعرض شده است.

تحریم کنندگان این نمایش انتخاباتی، مردم آگاهی هستند که بدون هیچ ترسی میگویند که “حکومت فاسد و دزد است. رای بی رای”. در شهرهای گوناگون، برای نمونه تهران، مشهد، تبریز، قم، اهواز و چند شهر دیگر گردهمایی های خود بخودی تشکیل شده و جوانان شجاعانه انتخابات را محکوم کرده و گفته اند که “ما در این لحظات به 1500 نفری می اندیشیم که در آبان 98 توسط این جانیان، جانباختند و همه نامزدهای موجود آنرا تایید کردند. هفت نفری که تایید صلاحیت شده اند همچون رئیسی قاتلند.”در اهواز جوانی گفته است: “ما، در منطقه معادن و ذخایر نفت و کوهها ثروت ناشی از فروش آن زندگی میکنیم، ولی قادر به تامین نیازهای اولیه خود نیستیم. چرا باید به این دزدها رای بدهیم؟ پول نفت کجا میرود؟”

نفرت و خشم کارگران، معلمین، بازنشستگان و همه مردم معترض در این روزهای منتهی به 28 خرداد شدیدتر از پیش فوران کرده است. تفاوت بین این نمایش انتخاباتی و نمایشهای قبلی در این است  که صف تحریم کنندگانِ آن گسترده تر و بیان نارضایتی، شجاعانه تر و وسیع تر شده است. ناراضیان مسایل اساسی جامعه را پیش کشیده و خود را برای رویارویی سرنوشت ساز آتی آماده میکنند. مردم با دخالت خود در کمپین “رای نمی دیم” با مسائلی اساسی نظیر بحران بسیار عمیق اقتصادی و ناتوانی رژیم در جواب دادن به نیاز های اولیه مردم پی برده اند. اکنون مردم در ابعاد توده ای وجود این رژیم را باعث ازدیاد مرگ ناشی از کرونا، تورم مهارگسیخته، گرانی، فقر و فلاکت، خشک سالی و مصایب گوناگون به حساب میآورند.

واقعیت این است که کاربدستان رژیم مدتی است و بویژه از برگزاری انتخابات 88 به این سو، از راه انداختن هرگونه انتخاباتی، حتی در شکل نمایشی آنهم، وحشت دارند. این وحشت در حال حاضر بیشتر از سالهای پیش خود را نشان میدهد. ازاینرو رژیم بویژه از آبان 98 ببعد تصمیم گرفته تا با قهر عریان با مردم معترض روبرو شود. اما جسارت مردم در به سخره گرفتن این نمایش مسحره که نام انتخابات بر آن نهاده اند، نشان می دهد که این مردم دیگر مرعوب قهر و خشونت رژیم نیستند.  این آن نقطه خطرناک برای رژیم است. این امر، اصلاح طلبان حکومتی و اصولگرایان را با هم دچار ترس و نگرانی از سرنوشت رژیم کرده است. آشفتگی این روزها، تصمیمات ضد و نقیض اصلاح طلبان حکومتی و حتی صحبت کردن علنی کسی مانند احمدی نژاد پیرامون نگرانی از هم پاشیدن رژیم در این چهارچوب قابل درک است.

نمایش انتخاباتی کنونی، حائز اهمیت چندانی نیست. اما توجه به تغییر آرایش رژیم بعد از این نمایش مهم است. این رژیم مدتی است که صراحتاً اعلام کرده که حکومت کاخ نشینان است. آنچه که قبلا از آن به نام “مستضعفان” یاد می کردند، کسانی جز کارگزاران این رژیم نیستند. در مقابل این موضع علنی خامنه ای و دیگران، یک آگاهی طبقاتی در میان توده کارگران نیز در حال شکل گیری است. تصادفی نیست اگر به عنوان مثال می بینیم که  کارگران نفت، پتروشیمی، گاز، برق، راه آهن و نظایر آنها اتحاد بین کارگران رسمی، پیمانی، قراردادی، حجمی و غیره را بیشتر از گذشته در دستور مبارزه خود قرار داده اند. آنها به طور علنی از ضرورت داشتن تشکل طبقاتی، در گام نخست برای روبیدن پیمانکاران سخن به میان آورده اند. واقعیتهائی از این دست است که صفوف کاگزاران قدیم و جدید رژیم را آشفته کرده است و اینچنین پته همدیگر را روی آب می اندازند.