کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

کنش و واکنشِ سران حکومت در برابرِ اعتراضات مردمی

شباهنگ راد

پوشۀ جامعۀ ایران از زمانِ بر سر کار گماری رژیم جمهوری اسلامی، پُر از اعتراضات مردمی است و در مقابل روزی از تقویمِ سیاسیِ سردمداران حکومت هم، خالی از سرکوبِ کارگران، زحمت‌کشان، زنان و جوانان نیست. یعنی این‌که هر دو سو، بسیار و بسیاران‌اند و بی‌‍شک گُفتن و نگاشتن همۀ آن‌ها در یک‌جا ناممکن است. ولی می‌شود به این‌موضوع اشاره کرد که نظامِ جمهوری اسلامی تابه‌حال هزینه‌های بس سنگینی از پائینی‌ها گرفته و در برابر هزینۀ بسیار ناچیزی داده است؛ نیز می‌شود گفت که جدل‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ایران بسیار بالا و ناایستاست و علی‌رغم همۀ این‌ها نظام جمهوری اسلامی توانسته است ماندگار شود. بی‌شک دلیلِ اصلی آن از یک‌سو به کُنش و واکنشِ خشونت‌بار سران حکومت به اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده‌ای و از سوی‌دیگر به عدم عکس‌العملِ مناسبِ حامیان مردم و مدعیان تغییر جامعه برمی‌گردد.

به دیگر سُخن بیش از چهل سال است‌که سران حکومت، خود را به‌مردم تحمیل و بیش از چهل سال است‌که فضای جامعه را به میدانِ تعرضات افسار گُسیختۀ خود تبدبل کرده‌اند. تنفس و اعتراضِ سیاسی در ایران بی‌اعتبار، فاقد جایگاه و در حقیقت پاسُخ همۀ آن‌ها، بگیر و به بند، شکنجه و اعدام است. اعدامِ هزاران کمونیست، مبارز و مخالف، وجود میلیون‌ها آواره، تولیدِ هزاران مصائب و بلایای اجتماعی‎ای هم‌چون روی‌آوری جوانان به مواد مخدر و دست‌فروشی، تبدیل میلیون‌ها کودک به کودکان کار، بی‌خانمانی و دربدری میلیون‌ها انسان از خانه و کاشانۀشان، و نیز ازیاد گُورخوابی و کارتن‌خوابی، همه و همه محصولِ نظام و سیستمی‌ست که بر فراز جامعۀ ایران سایه انداخته است؛ فرازی که شوربختانه تصوری از تغییر آن نیست.

در دنیای زیر سلطۀ نظام‌های سرمایه‌داری، میلیون‌ها انسان را دارند به جرم‌های واهی به دار می‌کشند تا مبادا پرچمِ دل‌بخواۀ‌شان بر زمین بی‌افتد؛ کودکان را به خیابان‌ها روانه و به کودکان کار تبدیل می‌کنند تا اندوخته‌های‌شان، بیش‌تر شود؛ جوانان را از گردونۀ مناسبات و تولیدات اجتماعی بدُور می‌سازند تا سیستم گندیدۀ‌شان محفوظ بماند. دارند زندگیِ کارگران و جوانان را ناامن‌تر و آنانرا از میادین تولیدی و اجتماعی اخراج و دُور می‌کنند و هم‌چنین جان‌های تازه‌تری می‌گیرند؛ نه تنها در ایران بساکه دنیا در چنین مسیرِ مخربی در پیش است و متأسفانه [و بنابه ده‌ها دلیل] کسی مجاز نیست تا عاملین و آمرین چنین وضعیت ناهجار را مورد بازخواست قرار دهد؟ مگر کسی مجاز به اعتراض نسبت به حقوقِ نابرابر در ازای کار برابر است؟ کسی قادر به طلبِ حقوق معوقه‌اش نمی‌باشد؟ در یک کلام اعتراض و بازخواهیِ مطالبات لگدمال شده و نابرابر، در چنین دنیا و مناسباتی بی‌معنا و بی‌شک پاسُخ همۀ این‌ها، بازخواست، دستگیری، شکنجه و اخراج از کار است؟

درهرصورت و به‌طور قطع می‌شود گفت که هیچ‌گونه تفاوتِ ماهوی‌ای بین این دولت و یا آن دولت، بین این حکومت و یا آن حکومت و دیگر دار و دسته‌های‌شان نیست؛ همۀ دولت‌ها و حکومت‌ها، و نیز همه [یعنی]، از بالا تا پائین از یک جنس‌اند و تفاوتی با یک‌دیگر ندارند. بی‌جهت دارند به‌هم‌ پارس می‌کنند و قیافۀ هواداری از مردم را بخود می‌گیرند؛ عوام‌فریب‌اند و معلوم است‌که همه مدافع و مجری قوانین نوشته شدۀ طبقۀ سرمایه‌داری‌اند؟ پُرسش این است‌که با کدام رفتار و عکس‌العمل و منطق می‌شود، فرقی بین آن‌ها قائل شد و بالائی‌ها را از آنِ پائینی‌ها دانست؟ به‌طور مثال چند وقت قبل معاون پارلمانی وزیر کشور «محمدجواد کولیوند» پیرامونِ تعرض به معترضان آبان‌ماه 98 گفته است: «در مسیر مقابله با جریان “اراذل و اوباش”، متأسفانه شماری از شهروندان و ماموران امنیتی کُشته شدند». در مقابل هم «علیرضا بیگی» نمایندۀ مجلس “خواهان استیضاح «عبدالرضا رحمانی‌ فضلی» شد و گفت “دست وزیر کشور آلوده به خون مردم است”!

عجبا! یکی اعتراضات مردمی را به «ارذال و اوباش» نسبت می‌دهد و دیگری چنین وضعیتی – یعنی تعرضِ وحشیانۀ اعتراضات مردمی – را به گردن وزیر کشور می‌اندازد و خواهان استیضاح وی است!

البته این‌دست موضع‌گیری‌ها در درون حاکمیت، موضوعِ تازه‌ای نیست و جامعه و مردم، بارها و بارها و آن‌هم در تندپیچ‌های متفاوتِ اعتراضی با آن‌ها رودررو بوده‌اند و روشن شده است‌که همۀ این‌ها در خدمت به تطهیر نظامِ جمهوری اسلامی‌ست. بدین‌جهت نظامِ جمهوری اسلامی را به مسند قدرت نشانده‌اند تا سیاست‌های سرکوب‌گرانۀ نظام پیشین را پی گیرد. بیش‌تر، مگر از یادها رفته است که چگونه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی جنبشِ حق‌طلبانۀ توده‌های ستم‌دیدۀ کُردستان و ترکمن‌صحرا را در یکی دو ماهۀ اوّل حاکمیت‌شان و آن‌هم بهانۀ «مبارزه با ضد انقلاب» به خاک و خون کشاندند؟ مگر فراموش شده است‌که چگونه دانشگاه‌ها را با دست‌آویزِ «انقلابِ فرهنگی» مورد تاخت و تاز قرار دادند و به‌مدت 3 سال درِ آن‌ها را بستند؟ مگر از یادها رفته است‌که چگونه تحت عنوان مبارزه با «بدحجابی»، پوشش دل‌بخواۀ خود را به نیمی از جمعیتِ فعال جامعه تحمیل کرده‌اند؟ در ادامه و فراموش نشده است‌که چگونه هزاران اعتراض و اعتصاب و بویژه اعتراضات مردمی آبان‌ماه و دی‌ماه 96 و 98 را به بهانۀ «ارذال و اوباش» لت و پار کرده‌اند تا سیستم و مناسبات نابرابر به‌قوت خود باقی بماند. یقیناً همۀ این‌ها و با پُرمایگیِ تمام در پهنۀ ایران حیات دارند و نظام با شتابی بیش از پیش، درپی اجرای سیاست‌های انتخابی و دیکته شده، یعنی تهدید، تمهید، سرکوب و مقابلۀ خونین با جنبش‌های اعتراضی است.

پُر واضح است‌که این‌ها از جمله خاصیت نظام‌های سرمایه‌داری در برابر نیازها و مطالبات مردمی است و بی‌تردید همه حامیان آن هم در عمل نشان داده‌اند که وظیفۀ‌شان عوام‌فریبی، کلاشی و بویژه تکیه‌گاه اصلی‌شان به قانونِ نوشته شدۀ نظام‌های وابسته‌ای هم‌چون نظام جمهوری اسلامی است. پس نسبت دادن جنبش‌های حق‌طلبانه و اعتراضات کارگری، توده‌ای، جوانان و زنان توسط «کولیوند» به «ضد انقلابیون» و «ارذال و اوباش»، و یا «انساندوستی» و حمایتِ بی‌مایه از اعتراضات مردمی توسط عناصرئی هم‌چون «بیگی»، غیرواقعی و انحرافِ افکار عمومی از ماهیت و بُنیانِ نظامی است‌که با سرکوب و با بگیر و به بندها، و نیز با لت و پار کردن اعتراضات مردمی شکل گرفته است. درهرصورت وقت انتصاباتِ حکومتی – دولتی‌ است و در چنین دُورانی هم، اختلافات بی‌مقدار، گُر بیش‌تری می‌گیرد و بدون شک هر یک از آنان برای جلبِ توجه و به‌میدان کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی‌گیری‌اند؛ مردمی که به‌گمان آنان، از تبارِ «ضد انقلاب»، «خس و خاشاک» و «ارذال و اوباش»اند. پس بنابه هزاران ادله و کارکردِ خشونت‌بار می‌شود گفت که جنگ و دعواهای‌شان بدردِ مردم و جامعه نمی‌خُورد و فقط و فقط در جهت فریبِ مردم و حفظ نظامِ وابسته است. به‌غیر از این است‌که همۀ آنان در چهار دهۀ حاکمیتِ رژیم جمهوری اسلامی در دست‌اندازی به ثروت‌های جامعه، و نیز در تعرض به نیازمندی‌های میلیون‌ها تودۀ دردمند و کودکان سنگ تمام گذاشته‌اند؟ به‌غیر از این است‌که تا توانسته‌اند جنبش‌ها و خیزش‌های اعتراضی را لت و پار کرده‌اند؟ به‌غیر از این است‌که با سوار شدن بر اهرم‌های حکومتی – دولتی، مولدِ جنایات بی‌شمارند؟

متأسفانه نظام و حامیان ریز و درشت‌اش جامعه و زندگی مردم را در وضعیت دهشتناکی قرار داده‌اند و سئوال این است‌که چگونه می‌شود عناصر وابسته به نظام را به‌عنوان حامیان مردم و هوادار جنبش‌های اعتراضی دانست؟ عناصریی که در فریب و در سرکوب مردم تلاشِ بی‌وقفه‌ای بخرج داده‌اند و تمام‌قد برای حفظ نظام کوشیده‌اند. پس از منظر مردم، هیچ‌یک از آنان بدردِ جامعه و مردم نمی‌خُورند و مستحق نابُودی و پس دادن اعمال ننگین و خون‌بار چندین دهۀ‌شان هستند. چراکه همۀ آنان از جمله سازمان‌دهندگانِ اصلیِ، سازمانِ اوباش نظام‌اند؛ نظامی که بدون راه‌اندازی اوباشان حکومتی – دولتی قادر به ماندگاری نیست؛ نظامی که مضر برای جامعۀ انسانی‌ست؛ نظامی که مزاحم پیش‌رفت جوانان است؛ و بویژه نظامی که مولدِ کودکان کار خیابانی، حامی و مجری بی‌چون و چرای سیاست‌های اقتصادی – سیاسی امپریالیست‌ها در درون جامعه است.

خلاصه تا وقتی‌که نظام جمهوری اسلامی در مسند قدرت است، نه تنها مردم و جامعه از درد و رنج‌ها و سختی‌های موجود خلاصی نخواهند یافت، بلکه در ابعادی دهشتناک‌تر و گُسترده‌تر در برابرشان قرار خواهد گرفت. تنها راهِ خلاصی از وضعیتِ ناهنجار کنونی در سازمان دادنِ، سازمانِ نظامیِ حامی جنبش‌های اعتراضی و آن‌هم در برابرِ سازمانِ اوباش و ارگان‌های حافظ بقای امپریالیستی است. پس بدونِ انتخابِ چنین رفتار و عکس‌العملی از جانبِ حامیان واقعی و عملی کارگران، زحمت‌کشان، زنان و جوانان و کودکان، تحقق خواسته‌های مردم و رشد جامعه و بخصوص پیشرفت انقلاب، ناممکن و بنابه‌جا خواهد بُود.

9 مه 2021

19 اردیبهشت 1400